محلی برای رویداد نگاری و حتی داستان سرایی؛ خوش آمدید.

گذر زمان

مدت زیادی از آخرین باری که در این صفحه مطلبی نوشتم می گذرد.

یادم می آید اوایلی که اینجا را راه انداختم می خواستم بهانه ای باشد برای نوشتن

اما افسوس از مشغله های دیگر که فرصت نوشتن را از من گرفتند

و افسوس بیشتر بابت بی حوصلگی برای نوشتن و فعالیت داشتن

وسواسی هم برای نوشتن و انتخاب کلمات پیدا کرده ام که مگو و مپرس!

به قدری که دست و دلم به نوشتن هم نمی رود از بس که می نویسم و پاک می کنم.

از آخرین مطلبی که اینجا گذاشتم تا این لحظه این سیب عمر ما چندین چرخ خورده و اتفاقات متنوعی را تجربه کرده است. اما صدر همه ی این اتفاقات گذر عمر بوده، عمری که گاهی گران و به قیمت و گاهی به ارزانی واحد پولمان از کف داده ام!

بزرگتر شدن مشکلات و یا بیشتر شدن مسئولیت ها را اغلب نشان دهنده ی بزرگتر شدن در نظر می گیریم؛ بزرگ شدنی که از یک جایی به بعد دیگر دل بخواهی نیست و آش کشک خاله مان است که حتما باید قبولش کنیم و با لذت بخوریم!!

زندگی مان به سبک اخبار شده!

هر خط و جمله مستقل از قبلی و بعدی برای خودش دنیایی دارد، انگار که یکی خارجی و یکی داخلی و دیگری ورزشی و آخری هم اقتصادی است؛ برای خودشان زندگی می کنند و کاری به کار دیگری ندارند.

فعلا برای الان همین ها کافی است که وسواس نوشتن کارم سخت می کند و مدام می نویسم و پاک می کنم.

باشد که رستگار شویم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

روزمره نویسی (تمرینی برای عادت به نویسندگی)

سلام

هشدار!!! این متن عایدی خاصی برای شما نخواهد داشت و صرفا یک روزمره است و می توانید آن را نخوانید!

مدت هاست که بخاطر درگیری های روزمره و عمده، فرصت نوشتن را از خود دریغ کرده ام ولی امروز بالاخره با تمام تنبلی ها و ناملایمات روزگار خود را مجبور کردم تا کلماتی را بنویسم و دوباره حس شیرین نوشتن را کمی قلقلک بدهم.

جدیدا در یک دوره ی رمان نویسی ثبت نام کرده بودم تا بلکه به همین بهانه بیشتر به سراغ نوشتم بیایم. خلاصه هر طور بود بهانه ها را جور و خودم را مجبور کردم تا بنویسم. روزمره نویسی و عادت به نوشتن یکی از مسائلی ست که در همه ی این دوره ها گفته می شود. اینکه نویسنده به نوشتن عادت داشته باشد ولو نوشتن اتفاقات روزانه خوبی های خاص خودش را دارد. البته برای شخصی چون من که به این عادت حسنه مزین نشده ام سخن غریبی ست.

چقدر لغات ادبی استفاده می کنم! خب تا اینجا هم فکر کنم نشان دادیم که چندتا لغت غریب و ادبی هم بلدیم، امروز که تصمیم داشتم بنویسم سعی کردم اطرافم را بیشتر و با دقت تر ببینم و نکات جالبش را به خاطر بسپارم. یکی از جالب ترین اتفاقات این است که ساعت پنج و نیم صبح که از در خط بی آر تی تهرانپارس-آزادی داخل اتوبوس نشسته بودم متوجه شدم چندین دستگاه ریسندگی در حال کار هستند و انگار سه شیفت کار می کنند که امیدوارم علت آن ساعت روشن بودن دستگاه همین باشد و آن قدر سفارش داشته باشند که بیست و چهار ساعته کار کنند و چرخ صنعت شان بچرخد و ربطی به کنترل هزینه ها و کاهش فشار قبوض برق و غیره عامل تغییر شیفت کاری ناقص شان نباشد.

امروز یک نفر در توئیتر عکس مکالمه خود با شخصی دیگر را گذاشته بود و پرسیده بود چه کسی می تواند متوجه صحبت ها بشود؟ صحبت هایشان با زبان زرگری بود و آنقدر آن وسط ز اضافه کرده بودند که آدم ز دان ش پر می شد! چند جمله ای برای خودم ترجمه کردم و بیخیال مابقی شدم هر چه باشد حوصله و وقت تنگ است!

چندین و چند کار را در طول زمان شروع کرده ام و اکنون باید همه را جلو ببرم و این باید در کنار علاقه به آن کارها نیز باعث شده است قدر برنامه ریزی و تلاش برای اجرای برنامه ها در من تقویت شود که خود یک موهبت بزرگ است که امیدوارم تداوم داشته باشد. از کسب و کار گرفته تا پرداختن به علایق هنری طیف وسیعی که اغلب زندگی را شامل می شود.

قرار بر متن پیوسته نوشتن و  سانسور کردن نیست برای همین از هر دری سخنی در اینجا نوشتم و تفاوت چندانی بین کلماتی که به ذهنم آمدند قائل نشدم و همه را روی صفحه کلید ریختم تا تایپ شوند، شاید این هم نوعی عدالت برای افکار باشد. بالاخره ما گاهی ادعا می کنیم که عدالت جزو ارزش های والای اخلاقی هست پس باید تلاش کنیم که این عدالت را برقرار کنیم حتی برای افکاری که به ذهن مان می آیند.

شاید این متن را منتشر نکنم! ولی چرا؟ خب این کار خودش سانسور کردن حساب می شود. ولی خب چه چیزی از خواندن این متن عاید خوانندگان می شود که نیاز باشد آن را منتشر کنم؟ شاید بهتر باشد ابتدای متن بنویسم اینجا عایدی وجود ندارد می توانید ادامه ندهید شاید ادای دینی برای جلوگیری از اتلاف وقت دیگران کرده باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

ساخت شخصیت

دوباره بعد از چندین ماه به نوشتن مطلب جدیدی در وبلاگ رسیدم

امروز به صورت اتفاقی سراغ پوشه تمرین های نویسندگی‌ام رفتم و آخرین مبحثی که هنوز هم به نظرم جای کار دارم ذهن مرا به خود مشغول کرد.

ساخت شخصیت!

برای همین تصمیم گرفتم اینجا کمی تمرین بیشتری داشته باشم تا شاید بتوانم پیشرفت را در این مبحث هم داشته باشم.

امیدوارم شخصیتی که امروز می‌خواهم شکل بدهم در آینده داستان های جالبی برایش رقم بخورد!

کلام را طولانی نکنم و برویم سراغ تمرین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

خرمالو

وسواس مطلب نوشتن هم برای خودش داستانی شده!

البته درگیری های دیگر زندگی هم در این دیر به دیر سر زدن و نوشتن هم مؤثر است

گذشته از این ها تصمیم گرفته ام نوشته های کوتاهی که گه گداری می نویسم را اینجا منتشر کنم تا شاید بهانه ای برای تکمیل و رشد آن ها ایجاد شود.

این هم جدیدترین متنی هست که نوشتم ولی ناقص مانده است

خرمالو

 داستانی درباره ی یک اتفاق به ظاهر ساده است...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

قرنطینه

از آخرین باری که اینجا تصمیم به مطلب نوشتن گرفتم حدود یازده ماه می‌گذرد!

راستش اگر آن موقع به من می‌گفتید که این خیالات در ذهنت خیالات خامی هستند که قرار نیست به این زودی ها جامه‌ای بر تن کنند حرف‌تان را باور نمی‌کردم اما اکنون چرا...

این چند وقت از بس از مطالعه و کتاب خواندن دور افتاده بودم که گاهی از دست خودم عصبانی می‌شدم و بد و بیراه حواله‌ی خودم می‌کردم.

خلاصه این قرنطینه هم محاسنی دارد، یکی‌ش همین وقت‌های آزاد که می‌توان از آن‌ها برای انجام دادن کارهایی که مدت‌هاست روی زمین مانده‌اند و خاک می‌خورند استفاده کرد. سر زدن به اینجا و چند خطی حرف زدن هم می‌تواند در فهرست کارها قرار بگیرد و بالاخره زمانی را برای خودش بردارد. آن هم در صبح جمعه‌ی هشتم سال جدید، امسال را که کلا با جمعه آغاز کرده‌ایم و جمعه‌های پشت سر هم را در خانه و در قرنطینه می‌گذرانیم.

این دفعه برای نوشتن داستان یا معرفی شخصیت جدید متولد شده به اینجا نیامده‌ام. صرفا برای نوشتن چند خط و شاید اعلام حضور و کرونا نگرفتن! آن‌قدر قلم یا صفحه کلید به دست نشده‌ام که همین را نوشتن هم سخت شده‌است! درگیری‌های جدید فرصت‌ها را برای خودشان می‌خواهند و گویا اهل هنر در این مواقع مظلوم‌ند و گوشه‌گیر، این دو اتفاق در کنار هم باعث دور شدن از این هنر دوست داشتنی و مشغول شدن با امور حساب و کتابی و زمخت و بعضا شیرین!

دلم رمان خواندن می‌خواهد!

بد نیست پیگیر پیشنهاد گرفتن از اطرافیان و دوستان باشم تا شاید بتوانیم با داستان و رمان آشتی کنیم و روابط حسنه را از سر بگیریم.

فعلا به همین جملات بسنده می‌کنم و سعی خواهم کرد در این مدت از کتاب‌هایی که مطالعه می‌کنم گه گداری قطعه‌های جالب و جذاب را به اشتراک بگذارم تا با هم لذت ببریم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

امروز تولد «هادی» است...

مثل این که امروز وقت بیشتری برای نوشتن پیدا کرده‌ام و این مسئله بسیار خوشحال کننده است.
امروز داشتم با خودم کلنجار می‌رفتم که تو که ادعایت می‌شود نویسنده‌ای یک کاری بکن دیگر؛ نمی‌شود که فقط ادعا داشته باشی و نتیجه‌ای، داستانی، بیرون ندهی.
خلاصه در همین بحث ها بودیم که با خودم گفتم هر داستانی باید یک قهرمان داشته باشد. یا لااقل یک شخصیت اصلی که می‌خواهد، پس برویم دنبال درست کردن این شخصیت، خدا را چه دیدی در همان لابلای درست کردن ویژگی‌های مختلف برای شخصیت‌مان داستانش هم آمد و نوشتیم و از دست نصیحت‌ها و متلک‌های این ذهن‌مان راحت شدیم.
با همین نیت کمی یادداشت‌های آموزشی‌ام را ورق زدم تا نکات خلق شخصیت را پیدا کنم و با مرورشان سراغ ساخت شخصیت اصلی داستانم بروم.
برای همین عنوان این مطلب را «تولد هادی» انتخاب کردم. آخر امروز «هادی» متولد شد؛ هادی یک پسر تقریبا 22 ساله است. شاید خنده‌دار باشد ولی خب تقریبا در همین حد از او شناخت دارم. باید بیشتر با هم گپ بزنیم تا بتوانم بهتر او را بشناسم.

این‌که این وبلاگ انگیزه‌ای برایم ایجاد کرده است تا دوباره به نوشتم روی بیاورم برایم خوشایند است. حتی اگر موقت باشد که تلاشم را می‌کنم تا نگذارم یک اتفاق چند روزه و چند هفته‌ای بماند.
هر چند فعلا خروجی‌ش یک داستان هم نشده‌است ولی هر چه باشد همین فکر کردن‌ها برای خلق یک اثر، خودش شیرین و لذت‌بخش است.
شاید تا یک مدت همین حرف‌های «حومه‌ی داستان» را از من بشنوید (یعنی در واقع بخوانید!). ولی إن شاء الله کم کم به محصول هم می‌رسیم.

عجالتا شب‌تون خوش.
موفق باشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

ایده یابی

با تقریب خوبی می توان گفت مدت هاست که به دنبال یک ایده ی خوب برای نوشتن هستم ولی گویا این بار فیلم هندی بازی نداریم و خبری از یافتن گمشده ی چند ساله نخواهد بود. البته تحرکاتی برای یافتنش در جاهای مختلف زده ام، مثلا گه گداری در اینستاگرام سعی خودم را کرده ام ولی نتیجه ی مطلوب حاصل نشده است.
شاید هم بیشتر بخاطر وسواس باشد که به هم نمی رسیم. وسواس هر دوی مان که می خواهیم نویسنده و ایده هر دو کامل و فوق العاده باشند و برای همین است که نمی توانیم همدیگر را بیابیم چون در واقع دنبال آدم اشتباهی می گردیم.
نکته ی جالبی بود.
با خودم گفتم این جا نوشتن حتما می تواند مفید باشد. این هم نمونه اش، فهمیدیم که معیارهای جستجوی مان ممکن است مشکل دار باشند.
خب پس شاید بهتر است دنبال یک اتفاق خیلی منحصر به فرد و شخصیت منحصر به فرد نباشم. یک زندگی عادی و معمولی و یک آدم عادی و معمولی.
یک نکته ی دیگر هم به ذهنم می رسد که شاید بیانش خالی از لطف نباشد و آن هم این است که شاید از روش معکوس و معمول (!) هم بشود استفاده کرد؛ منظورم را احتمالا متوجه شده باشید. می گویم الزامی به این نیست که حتما اصولی مراحل را طی کنیم تا به داستان برسیم خب دست خودمان است دیگر مگر نه؟ این بار از خود مقصد برای رسیدن به مقصد استفاده کنیم. عجب جمله ای گفتم «از خود مقصد برای رسیدن به مقصد استفاده کنیم.» یادم باشد به نام خودم ثبتش کنم تا دیگران به اسم خودشان نشرش ندهند.

خب برای ایده یابی کمک بزرگی کردید...
حتما از این نکاتی که در صحبت هایمان یاد گرفتم استفاده می کنم. برای این دفعه به نظرم کافی است و مابقی صحبت ها را نگه داریم برای پست های بعدی تا بازارمان هم گرم تر شود!
هر چه باشد آدم نیاز به تأیید شدن هم پیدا می کند. خصوصا کسی می خواهد بقیه نوشته اش را بخوانند. که اگر نخوانند پس برای چه کسی دارد می نویسد؟ حکما برای خودش؟
وارد این موضوع نشویم.

در قسمت های بعد برایش وقت می گذارم و می نویسم.
موفق باشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand

شروع به کار

بسم الله
مثل این که باید کارمان را شروع کنیم.
این مطلب اولین متنی است که من می خواهم در وبلاگم منتشر کنم، راستش را بخواهید هیجان زده ام!
البته این حرکت اولین کار من برای راه انداختن این «حسنی تنبل» نبوده ولی امیدوارم بتواند آخری باشد و بالاخره از خانه بیرون بزند و کمی در دنیا به گشت و گذار بپردازد.
دوست دارم بیشتر بنویسم و سعیم را خواهم کرد.
تا بعد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
hamed daneshmand