با تقریب خوبی می توان گفت مدت هاست که به دنبال یک ایده ی خوب برای نوشتن هستم ولی گویا این بار فیلم هندی بازی نداریم و خبری از یافتن گمشده ی چند ساله نخواهد بود. البته تحرکاتی برای یافتنش در جاهای مختلف زده ام، مثلا گه گداری در اینستاگرام سعی خودم را کرده ام ولی نتیجه ی مطلوب حاصل نشده است.
شاید هم بیشتر بخاطر وسواس باشد که به هم نمی رسیم. وسواس هر دوی مان که می خواهیم نویسنده و ایده هر دو کامل و فوق العاده باشند و برای همین است که نمی توانیم همدیگر را بیابیم چون در واقع دنبال آدم اشتباهی می گردیم.
نکته ی جالبی بود.
با خودم گفتم این جا نوشتن حتما می تواند مفید باشد. این هم نمونه اش، فهمیدیم که معیارهای جستجوی مان ممکن است مشکل دار باشند.
خب پس شاید بهتر است دنبال یک اتفاق خیلی منحصر به فرد و شخصیت منحصر به فرد نباشم. یک زندگی عادی و معمولی و یک آدم عادی و معمولی.
یک نکته ی دیگر هم به ذهنم می رسد که شاید بیانش خالی از لطف نباشد و آن هم این است که شاید از روش معکوس و معمول (!) هم بشود استفاده کرد؛ منظورم را احتمالا متوجه شده باشید. می گویم الزامی به این نیست که حتما اصولی مراحل را طی کنیم تا به داستان برسیم خب دست خودمان است دیگر مگر نه؟ این بار از خود مقصد برای رسیدن به مقصد استفاده کنیم. عجب جمله ای گفتم «از خود مقصد برای رسیدن به مقصد استفاده کنیم.» یادم باشد به نام خودم ثبتش کنم تا دیگران به اسم خودشان نشرش ندهند.

خب برای ایده یابی کمک بزرگی کردید...
حتما از این نکاتی که در صحبت هایمان یاد گرفتم استفاده می کنم. برای این دفعه به نظرم کافی است و مابقی صحبت ها را نگه داریم برای پست های بعدی تا بازارمان هم گرم تر شود!
هر چه باشد آدم نیاز به تأیید شدن هم پیدا می کند. خصوصا کسی می خواهد بقیه نوشته اش را بخوانند. که اگر نخوانند پس برای چه کسی دارد می نویسد؟ حکما برای خودش؟
وارد این موضوع نشویم.

در قسمت های بعد برایش وقت می گذارم و می نویسم.
موفق باشید.