مدت زیادی از آخرین باری که در این صفحه مطلبی نوشتم می گذرد.

یادم می آید اوایلی که اینجا را راه انداختم می خواستم بهانه ای باشد برای نوشتن

اما افسوس از مشغله های دیگر که فرصت نوشتن را از من گرفتند

و افسوس بیشتر بابت بی حوصلگی برای نوشتن و فعالیت داشتن

وسواسی هم برای نوشتن و انتخاب کلمات پیدا کرده ام که مگو و مپرس!

به قدری که دست و دلم به نوشتن هم نمی رود از بس که می نویسم و پاک می کنم.

از آخرین مطلبی که اینجا گذاشتم تا این لحظه این سیب عمر ما چندین چرخ خورده و اتفاقات متنوعی را تجربه کرده است. اما صدر همه ی این اتفاقات گذر عمر بوده، عمری که گاهی گران و به قیمت و گاهی به ارزانی واحد پولمان از کف داده ام!

بزرگتر شدن مشکلات و یا بیشتر شدن مسئولیت ها را اغلب نشان دهنده ی بزرگتر شدن در نظر می گیریم؛ بزرگ شدنی که از یک جایی به بعد دیگر دل بخواهی نیست و آش کشک خاله مان است که حتما باید قبولش کنیم و با لذت بخوریم!!

زندگی مان به سبک اخبار شده!

هر خط و جمله مستقل از قبلی و بعدی برای خودش دنیایی دارد، انگار که یکی خارجی و یکی داخلی و دیگری ورزشی و آخری هم اقتصادی است؛ برای خودشان زندگی می کنند و کاری به کار دیگری ندارند.

فعلا برای الان همین ها کافی است که وسواس نوشتن کارم سخت می کند و مدام می نویسم و پاک می کنم.

باشد که رستگار شویم...